12%

از این ولایت

وضعیت : موجود

قیمت : 572,000 ریال

650,000 ریال
  • خواب دیدم شدم ملوچ هی پریدم. از پشت بام توی حیاط پریدم از حیاط روی طاقچه پریدم بابام گفت: ای داد و بیداد، بچه مان شد ملوچ. من دیدم که بابام هم خودش شد ملوچ و رفت نشست روی کتاب دعایش. مادرم اول خندید بعد گریه کرد. یک مرتبه اژدهای بزرگی آمد توی خانه، مادرم تا اژدها را دید گفت وای وای خدا مش باقر آمد. زود زود از میان دامانش پسته در آورد و خندان کرد. دیدم که مادرم دندان ندارد و خون از دهنش می آید. خواستم بروم و چشم اژدها را درآورم یکی از پسته ها خندید و گفت: در آوردن چشم اژدها فایده ای نداره ما الان کاری می کنیم که از غصه بترکد. همه ی پسته ها خندیدند و بعد با هم دهان شان را بستند. اژدها رفت توی انبار و دید که همه ی پسته ها دهانشان بسته شده. اژدها با خشم گفت: ای پسته ها الان پدرتان را در می آورم. رفت و یک چماق بزرگ برداشت تا به سر پسته ها بکوبد. زیر پایش پر از دندان بود. پایش از روی دندان ها سرید و با سر به زمین خورد از این کار اژدها همه ی پسته ها خندیدند و دهانشان باز شد. مش باقر خوشحال شد ولی پسته ها به هم گفتند: بچه ها بیایید دیگر نخندیم. اژدها برای خنداندن آنها کارهای خنده دار می کرد. گردنش را دراز می کرد تا می رسید به آسمان و ستاره ها را می خورد. پشتک می زد. چشم هایش را قیچ می کرد و ستاره ها از گوشش در می آورد. من خنده ام گرفت. به صدای خنده ی من اژدها برگشت و گفت پس همه ی این کارها زیر سر توست. یک مرتبه به من حمله کرد خواستم از پنجره فرار کنم پنجره تنگ شد. یکی از پسته ها گفت بیا بنشین روی من تا فرار کنیم. پسته شد مثل بالون و من هم رویش نشستم. بالون مرا از سوراخ بخاری برد و برد تا رسیدیم به آسمان ولی یک دفعه پایم سرید و با سر آمدم میان کاهگل و یکهو از جا پریدم. دیدم از سقف دارد روی سرم چکه می ریزد.

مشخصات کلی

  • قطع
    جیبی
  • پوشش جلد
    شومیز

مشخصات فنی

  • نویسنده
    علی اشرف درویشیان
  • ناشر
    چشمه
  • مترجم
  • تاریخ آخرین چاپ
    1401
  • تعداد صفحات
    96
امتیاز کاربران به: از این ولایت
Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating

شما هم می‌توانید در مورد این کالا نظر بدهید.

برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.

    محصولات مرتبط