معرفی نویسنده و. گ. زيبالت

283470932

و. گ. زيبالت

1944- 2001 ¡ آلماني

اين استاد آلماني، زندگي‌نامه، سفرنامه، جستار و تاريخ را با هم تركيب كرد تا نثر منحصربه‌فرد و قدرتمندش را خلق كند. او به طرز غم‌انگيزي، در اوج قدرت خلاقيت ادبي در پنجاه و هفت سالگي درگذشت.

وینفرید گئورگ زیبالت در ۱۹۴۴ تنها چند ماه قبل از این که آلمان در جنگ جهانی دوم شکست بخورد، در شهر کوچک ورتاخِ ایالت باواریا در جنوب آلمان متولد شد. پدر و مادر او کاتولیک، از طبقه‌ی کارگر و با ریشه‌های روستایی بودند، اگر چه پدرش، گئورگ زیبالت، به مقام سروانی در ارتش ارتقا یافته بود و تا ۱۹۴۷ در یک اردوگاه فرانسوی اسرای جنگی نگه‌داری می‌شد. زیبالت جوان در غیاب پدر عمدتاً توسط پدربزرگ مهربانش بزرگ شد که نقش مهمی در زندگی او داشت.

یک نسل سکوت

اگر چه زیبالت در آلمانِ پس از جنگ بزرگ شد، اما تا هفده سالگی چیزی از وحشت اردوگاه‌های کار اجباری آلمان در زمان جنگ جهانی نمی‌دانست. تازه در آن زمان بود که فیلم مستندی درباره‌ی اردوگاه بلزن تماشا کرد. او گفت: «به نحوی، ما مجبور بودیم ذهن‌مان را درگیر کنیم که البته این کار را نکردیم.» دهه‌ی ۱۹۵۰ زمان به اصطلاح توطئه‌ی سکوت درباره‌ی آزار و اذیت یهودیان و گروه‌های اقلیت بود. شهروندان آلمانی که از جنگ زخم‌خورده بودند و بدون شک از گناه و شرم سرشار بودند، هیچ اشاره‌ای به این جنبه از تاریخ خود نمی‌کردند و بنابراین زیبالت و کل هم نسل‌هایش به طرز شگفت‌انگیزی در ناآگاهی کامل از آن ماجرا بزرگ شدند. از نظر او، هولوکاست «به رازی تبدیل شده بود. که همه‌ی آلمانی‌ها را به هم پیوند می‌داد.» او گفته بود: «سال‌ها طول کشید تا بفهمیم واقعاً چه اتفاقی افتاده است.» این رابطه‌ی به شدت آشفته با گذشته بعدها باعث خشم بسیاری از آلمانی‌های هم نسل او شد.

 

بی‌قراری و «تبعید»

در اوایل دهه‌ی ۱۹۶۰ زیبالت در دانشگاه فرایبورگ فرصتی برای مطالعه‌ی ادبیات آلمانی و انگلیسی به دست آورد. در ۱۹۶۵ فارغ‌التحصیل شد و سال بعد برای دوره‌ای سه ساله به منچسترِ انگلستان رفت و به عنوان مدرس دانشگاه مشغول به کار شد. در آن‌جا صاحبخانه‌ای یهودی داشت که بعدها در زمان «مهاجران» (۱۹۹۲) برای نوشتن شخصیت مکس فربر از او الهام گرفت. بخش فربرِ کتاب لحنی اعتراف‌گونه دارد و راوی آگاهی‌اش از ماجرای آزار و اذیت فربرِ یهودی و خانواده‌اش در آلمان را به تصویر می‌کشد. زیبالت در منچستر درباره‌ی زندگی پناهگاهی خود در استان باواریا تأمل کرد؛ جایی که تجربیاتش در آن متنوع نبود و مطمئناً هیچ ارتباطی با فرهنگ یهودی نداشت.

او در ۱۹۶۷ با اوته نامزد اتریشی‌الاصل خود ازدواج کرد. دو سال بعد، در مرحله‌ای دیگر از زندگی کوچ‌نشینی خود، سعی کرد در سوئیس زندگی کند و در آنجا معلم باقی بماند، اما احساس راحتی نمی‌کرد بنابراین به انگلستان نقل مکان کرد و به عنوان مدرس در دانشگاه انگلیای شرقی مشغول به کار شد. زیبالت تا پایان عمرش در انگلستان زندگی کرد، اما هرگز در آنجا احساس آرامش کاملِ در خانه‌ی خود بودن را نداشت؛ نه در آن‌جا و نه در هیچ جای دیگری.

او رساله‌ی دکترایش درباره‌ی نویسنده‌ی المانی آلفرد دوبلین را در ۱۹۷۳ به پایان رساند. خلاقیت زیبالت بدون شک تحت تأثیر رویکرد التقاطی دوبلین در نوشتن قرار گرفت که شامل سفرنامه، رساله‌های فلسفی، علمی- تخیلی و رمان‌هاي تاریخی بود. او همچنین از تأثیر عمده‌ی توماس برنهارت رمان‌نویس اتریشی بر نوشته‌هایش یاد کرده و در «مهاجران» و «حلقه‌های زحل» (۱۹۹۵) به آثار بورخس، کافکا و ناباکوف اشاره می‌کند.

زیبالت در ۱۹۸۷ به ریاست بخش ادبیات اروپایی در دانشگاه آنگلیای شرقی منصوب شد و تا پایان دوران دانشگاهی خود استاد ادبیات مدرن آلمان باقی ماند. او مرکز بریتانیایی برای ترجمه‌ی ادبی را در ۱۹۹۹ تأسیس کرد. این مرکز اکنون سخنرانی‌های سالانه‌ای را به نام زیبالت و برای ادای احترام به نویسنده و کارهای دانشگاهی تأثیرگذارش برگزار می‌کند. زیبالت تقریباً به مدت بیست سال فقط مقالات دانشگاهی نوشت. او مخالف سرسخت نوشتن مطالعات و مجموعه مقالات به زبان‌های آلمانی و اتریشی بود.

اندوه پرشور

زیبالت در اواسط دهه‌ی چهارم عمرش که با اوته و دخترشان آنا با زندگی در نورفولک سازگار شد، شروع به نوشتن نثر به زبان مادری خود کرد، با سبک و ریتمی که شبیه نثر آلمانی قرن نوزدهم و آثار مقاله‌نویس‌های انگلیسی، مانند توماس دی کوینسی، بود. جملات طولانی و رسمی زیبالت در زبان توصیفی پراکنده هستند، اما از تکنیک‌های مختلفی استفاده می‌کنند. او ادعا می‌کرد که «برخلاف کنراد یا ناباکوف» درباره‌ی نوشتن به زبان انگلیسی احساس خودآگاهی می‌کند و گفت: «من شرایطی نداشتم که مرا مجبور به ترک زبان مادری‌ام کند». «مهاجران» که در ۱۹۹۶ به زبان انگلیسی منتشر شد. اولین اثر او بود که توسط مایکل هولسه از آلمانی ترجمه شد. او بسیاری از آثار دیگر زیبالت را هم به انگلیسی ترجمه کرد. «مهاجران» یک کودتای ادبی بود که برنده‌ی جایزه‌ی ادبیات برلین، جایزه‌ی ادبیات نورد و مدال یوهانس با بروفسکی شد. این کتاب هم منتقدان را گیج و مبهوت کرد و هم زیبالت را به جایگاه ویژه‌ای رساند. دو اثر باقیمانده‌ی دیگر توسط هولسه ترجمه شد: «حلقه‌های زحل» و «سرگیجه». سوزان سونتاگ، منتقد فرهنگی، در مطلب خود زیبالت را برای «سرگیجه»، «اندوه پرشور» و «ذهن بی‌قرار و ناشادِ» آثارش ستود.

بازیابی سکوت

با موفقیت این آثار، علاقه و تقاضا برای کتاب‌های بیشتر به وجود آمد. با این حال، در اواخر دهه‌ی 1990، زیبالت روی یک پروژه‌ی غیرداستانی کار کرد: «تاریخ طبیعی ویرانی» (۱۹۹۹) که مجموعه مقالاتی است درباره‌ی ادبیات آلمانی که بر بمباران شهرهای آلمان توسط متفقین در جنگ جهانی دوم تمرکز دارد. این اثر در سال ۲۰۰۳ پس از مرگ زیبالت ترجمه و منتشر شد. این کتاب از این جهت که به جای آزار و شکنجه‌ی هولوکاست، به بررسی تصویرهای ادبی رنج شهروندان آلمانی می‌پردازد، از آثار نثر - خاطراتش فاصله می‌گیرد، اما این کتاب غیر داستانی با همان نیتی نوشته شد که داستان او برای بازیابی لحظه‌ای خاموش در تاریخ و افشای ناکافی بودن گزارش‌های مکتوب برای توصیف دقیق تلفات ویرانی‌های انسانی.

برای انتشار «آسترلیتز» که معلوم شد آخرین رمان زیبالت بود، هیجان زیادی وجود داشت. او در آن زمان به تازگی از یک انتشارات کوچک‌تر به نشر معظم پنگوئن نقل مکان کرده بود و همچنین یک مترجم جدید به نام آنتیا بل داشت. داستان جدید زیبالت از یک مستند دلهره‌آور بي‌بي‌سي الهام گرفت که درباره‌ی سوزی یکهوفر، کودک سه ساله‌ی یهودی بود که در ۱۹۳۹ از آلمان انتقال داده شد. وقتی این دختر به بریتانیا رسید، توسط یک وزیر ولزی و همسرش به فرزندی پذیرفته شد. در بزرگسالی، بکهوفر متوجه شد که مادر واقعی او در آشویتس کشته شده و پدرش یک سرباز نازی بوده است. کتاب در نوامبر ۲۰۰۱ منتشر شد، اما زیبالت به طرز غم‌انگیزی، تنها یک ماه بعد، به دلیل ابتلا به آنوریسمی که باعث شد در مقابل یک کامیون در نزدیکی خانه‌اش در نورفولک منحرف شود، درگذشت. دخترش که داخل ماشین بود از این تصادف جان سالم به در برد.

«آسترلیتز» برنده‌ی جایزه‌ی حلقه‌ي منتقدان کتاب ملی شد، اگر چه عظمت زیبالت از قبل تثبیت شده بود و او به عنوان نامزد جایزه‌ی نوبل بعدی مطرح بود. مرثیه‌ها در غم از دست دادن نویسنده‌ای بود که فرهنگ اروپایی را غنی کرده و نحوه‌ی نوشتن ما درباره‌ی خاطره و گذشته را به چالش می‌کشید.

 

Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating Star Rating