
کتاب «حالا همهچیز معنا پیدا کرد: پذیرش مغز ADHD برای زندگی خلاقانه و رنگارنگ» نوشتهی مردیت کاردر، مثل یک دوست صمیمی و دانا است که دستت را میگیرد و به تو نشان میدهد که داشتن ADHD نه تنها یک نقص نیست، بلکه میتواند دریچهای به سوی زندگیای پر از رنگ و شگفتی باشد. مردیت، که خودش هم ADHD دارد و هم مربی حرفهای این حوزه است، این کتاب را با تجربههای شخصیاش و داستانهایی از مراجعانش پر کرده تا به ما بگوید که چطور میتوانیم با مغز متفاوتمان کنار بیاییم و از آن به نفع خودمان استفاده کنیم. او با زبانی ساده و دلچسب، ما را به سفری درون ذهنمان میبرد تا هم خودمان را بهتر بشناسیم و هم راههایی برای زندگی بهتر پیدا کنیم.
ایدهی اصلی کتاب این است که خیلی از ما که ADHD داریم، سالها خودمان را سرزنش کردهایم چون نمیتوانستیم مثل بقیه باشیم. مردیت میگوید این احساس که «یک جای کارمان میلنگد» از نفهمیدن کارکرد مغز ADHD میآید. او توضیح میدهد که چیزهایی مثل بیحوصلگی شدید، مشکل در مدیریت زمان، یا حتی احساسات خیلی قوی، نه ضعف ما، بلکه بخشی از طبیعت مغز ماست. او به جای این که ما را به جنگ با خودمان بفرستد، دعوتمان میکند که این ویژگیها را بفهمیم و ازشان بهعنوان نقاط قوت استفاده کنیم. این دیدگاه مثل نوری است که تاریکی سالهای سخت را روشن میکند.
یکی از ابزارهای جالب کتاب، «مقیاس تمرکز» است. مردیت پیشنهاد میکند که هر روز به خودمان نگاه کنیم و ببینیم چقدر انرژی و تمرکز داریم، بعد کارهامان را بر اساس آن برنامهریزی کنیم. مثلاً اگر روزی حالمان خوب نیست و ذهنمان پراکنده است، به جای فشار آوردن به خودمان برای کارهای سخت، سراغ چیزهایی برویم که سبکترند و به ما لذت میدهند. این روش مثل یک راهنمای شخصی است که کمک میکند از فرسودگی و خستگی دوری کنیم و در عوض، روزهامان را با حس بهتری بگذرانیم.
کتاب در سه بخش اصلی پیش میرود: اول، درک این که ADHD چطور روی زندگیمان اثر میگذارد؛ دوم، یادگیری ابزارهایی مثل مقیاس تمرکز یا عادتسازی برای مدیریت روزمره؛ و سوم، پذیرش خودمان با همهی تفاوتهامان و ساختن زندگیای که واقعاً دوستش داریم. مردیت با داستانهایی از خودش و دیگران، مثل وقتی که خودش یاد گرفت چطور از بیقراریاش به نفع خلاقیتش استفاده کند، این راه را برایمان زنده میکند. او از لحظههایی میگوید که خودش یا مراجعانش بعد از سالها سردرگمی، بالاخره حس کردند که «آها! حالا فهمیدم چرا اینجوریم!»
«حالا همهچیز معنا پیدا کرد» فقط برای کسانی که ADHD دارند نیست؛ برای هر کسی است که میخواهد خودش یا عزیزانش را بهتر بفهمد. مردیت با طنز و مهربانی، به ما یادآوری میکند که مغز ADHD مثل یک جعبهی رنگ است – گاهی آشوب به پا میکند، اما اگر یاد بگیریم چطور ازش استفاده کنیم، میتوانیم شاهکارهایی خلق کنیم. او میگوید این مسیر نیاز به صبر و خوددوستی دارد، اما نتیجهاش زندگیای است که به جای مبارزه با خودمان، با خودمان همراستا میشود. این کتاب مثل یک همراه است که هر صفحهاش به ما میگوید تو تنها نیستی، و با هر قدم کوچک، میتوانی به جایی برسی که بگویی: «حالا واقعاً همهچیز معنا پیدا کرد.»
دیدگاه خود را بنویسید