اثری از مسعود بهنود روزنامه نگار ،نویسنده و فیلمساز
به گفته ی خود نویسنده این کتاب نه رمان و یا کتابی تاریخی بلکه می توان گفت یک روایت تاریخی به شرح زندگانی سه زن می پردازد.
در این‌ کتاب نقش سه زن (اشرف پهلوی،ایران تیمورتاش و مریم فیروز) در تحولات تاریخ معاصر ایران بررسی شده و در آن حوادث و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در صد سال اخیر را شرح می دهد.
بخش هایی از کتاب: آن روز فرمانفرما یک ساعتی در اتاق روزنامه رعد ماند سرگذشت خود را برای سید ماجراجو باز گفت ،از روزی که پدرش او را به تبریز فرستاد حکایت زندگی خود را با مستهجن ترین نکته ها آمیخت تا نشان دهد با چه مشقت و خواری خود را به همه چیز رسانده و چطور از بین صدها نوه ی عباس میرزا ولیعهد فقط او به چنین مقام و تمولی دست یافته...
ساعتی پیش از آنکه قزاق ها به در خانه فرمانفرما بیایند او با تلفن شاه را از هویت کودتا گران با خبر کرده بود، فرمانفرما می دانست در تمام مدتی که جلوی ارکان حرب ایستاده و از قزاق نگهبان سوال می پرسد در بالای امارت ارکان حرب سید ضیا داشت با رضا خان چانه میزد و از او می خواست که دستگیری رجال را از همان لحظه با فرمانفرما شروع کند....
جشن واقعی ازدواج ایران تیمورتاش سه شب بعد از عقد کنان بود در کلوپ ایران.
در کلوپ ایران زنان هم حضور و فعالیت داشتند در حقیقت ایران تیمورتاش انگار در خانه ی خود عروسی اش را جشن گرفته بود، در ان شب بسیاری از خوشحالی و سرمستی تیمورتاش استفاده کرده تا کار خود را راه بیاندازند در حقیقت این از فواید کلوپ ایران بود که اعضایش به جهت نزدیکی به وزیر دربار کار این و آن را راه می انداخت.
مهر پرور و هوشنگ پنجره ها را بستند که صدای آنها را مستخدمین نشنوند ولی ایران آرام شدنی نبود او اسلحه کمری خود را از اتاق آورد و منوچهر را تهدید می کرد خود را خواهد کشت اگر تلگرام بفرستد چون به معنای پذیرفتن جرم و گناهی برای پدر است.