خانه ماتریونا، یه کار مهم و درخشان از الکساندر سالژنستین، نویسنده زجر دیده و مهم ادبیات روس هستش.
خانه ماتریونا، شرح حال یه پیرزن به اسم ماتریونا واسیلیونا زاخاروا هستش، که توی یه روستا زندگی می کنه. و سالژنستین، داستان زندگی و مرگ این پیرزن رو برای ما تعریف می کنه.
زندگی و مرگ ماتریونا، پر از رنج و سختی و مصیبت هستش. و چه نویسنده ای بهتر از یه نویسنده بزرگ که خودش توی زندگی، کلی رنج و سختی و مصیبت کشیده برای شرح سختی یه پیرزن تنها، توی یه روستا.
با خوندن چند خط از کتاب، زندگی سخت ماتریونا برای ما مشخص میشه. اینکه چه بلاهایی سر شوهر و بچه هاش اومده، زندگی اش رو به تنهایی چطور سر می کنه. دولت چطور باهاش رفتار کرده و اوضاع الان اش چطوره.
اما همه این سختی ها باعث نشده که ماتریونا، قهرمان این داستان سالژنستین، از زندگی پاک و شرافتمندانه خودش دست بکشه. همه این سختی ها باعث نشده که ماتریونا، از مهربونی و نوع دوستی و بخشندگی غافل شه. صفت هایی که اون رو از همه کسایی که اطرافش هستن، متمایز کرده.
سالژنستین، با خلق ماتریونا، یه قهرمان رو برای روزهای سخت و تاریک روسیه به تصویر کشیده. اینکه با وجود اون همه مشکلات، از فقر شدید و مصیبت ناپدید شدن شوهر و مرگ بچه هاش در کودکی گرفته تا تنهایی روبروی دولت و مردم قدر نشناس وایسادن، کسی باز هم همچین صفت های خوب و نیکی رو داشته باشه، فقط از یه قهرمان بر میاد.
خلق همچین قهرمانی، فقط میتونه زاده جهان بینی الکساندر سالژنستین باشه.
به علاوه قهرمان تنها و مصیبت زده، ما ضد قهرمان هایی هم توی داستان می بینیم. و خیلی جالبه که تعداد ضد قهرمان ها خیلی از قهرمان بیشتره. اغلب مردم دهکده، همه ویژگی هایی رو دارن که توی جهان بینی سالژنستین، ضد قهرمان خطاب بشن.
به علاوه داستان خانه ماتریونا، چند تا داستان کوتاه جذاب هم از سالژنستین، ضمیمه شده به کتاب.
یه جا از کتاب میخونیم:
همه ما کنارش زندگی کردیم و هیچ وقت نفهمیدیم که او همان انسان راست کرداری است که، چنان که میگویند، بدون او روستایی در کار نخواهد بود.
و شهری.
و جهانی.