کتاب سفید برفی باید بمیرد، یه داستان جنایی جذاب و پر از تعلیق و کشش از نله نویهاوس نویسنده آلمانی هستش. این کتاب بعد از انتشار با استقبال زیادی مواجه شد و چیزی نزدیک به سه و نیم میلیون نسخه از این کتاب تا حالا فروش رفته.
یه شب خیلی عادی، به طور ناگهانی یه زن از بالای یه پل عابر پیاده به پایین می‌افته. بعد از سقوط این زن از بالای پل عابر پیاده، وقتی که روی زمین می‌افته، با یه ماشین هم تصادف می‌کنه. پلیس تحقیقات فورا به محل این اتفاق میاد و دو کارآگاه به اسامی پیا کیرخوف و الیور فون بودنشتاین مسئولیت بررسی این پرونده رو به عهده میگیرن.
بعد از تحقیقاتشون و چند تا سوال و پرسش، یکی از کسایی که مدعی بوده که موقع وقوع این ماجرا، اونجا بوده، مدعی میشه که شاهد بوده که زن به طور اتفاقی از روی پل سقوط نکرده و خودش دیده که یه نفر دیگه زن رو از روی پل پرت کرده. این شهادت، باعث جدی‌تر شدن پرونده میشه.
دو کارآگاه این پرونده یعنی پیا کیرخوف و الیور فون بودنشتاین، تحقیقات رو به صورت جدی روی این پرونده شروع می کنند. اون‌ها مشخصات و محل زندگی مقتول رو متوجه میشن و میفهمن که اسم زنی که کشته شده ریتا کرامر بوده. اون‌ها برای انجام تحقیقات به روستای محل زندگی ریتا کرامر میرن.
دو مامور بررسی پرونده بعد از یه سری تحقیقات متوجه میشن که توبیاس سارتوریوس، پسر مقتول، ریتا کرامر، بعد از یه حادثه یازده سال پیش به زندان افتاده بود. و حالا چند وقتی میشه که از زندان آزاد شده و به محل زندگی‌اش برگشته. ماجرایی که باعث این اتفاق شده این بود که یازده سال پیش، یه غروب توی ماه سپتامبر، یازدهمین روز این ماه، دو تا دختر هفده ساله به طور ناگهانی و بدون هیچ یادداشت و یا اثری از روستا ناپدید شدن. بعد از یه سری تحقیقات توبیاس سارتوریوس، به چند سال زندان محکوم شده. و اتفاق جدیدی که باعث پیچیدگی داستان میشه اینه که بعد از بازگشت توبیاس و بعد از گذشت یازده سال، یه دختر دیگه توی روستا ناپدید میشه.
یه بخش از کتاب سفید برفی باید بمیرد به قلم نله نویهاوس میخونیم:
هنینگ به او گفت: «اسکلت کامل. زن». _ پیر یا جوان؟ چه مدت اینجا بوده؟ _ هنوز نمی توانم دقیقا بگویم. در اولین نگاه هیچ بافتی باقی نمانده است، بنابراین دست کم یک چندسالی. هنینگ راست شد و از نردبان بالا آمد. مردان تیم بررسی شواهد کارشان را به دقت برای حفظ استخوان و خاک های دربرگیرنده شروع کردند.