گروه محکومین و پیام کافکا

وضعیت : موجود

قیمت : 900,000 ریال

1,000,000 ریال

کتاب گروه محکومین و پیام کافکا، یه کتاب دوست داشتنی و جذاب که شامل دو بخش میشه:
بخش اول: ( پیام کافکا ) نوشته صادق هدایت.
بخش دوم: ( گروه محکومین ) یه داستان کوتاه از فرانتس کافکا نویسنده پراگی که جزو ادبیات آلمان محسوب میشه.
توی بخش اول این کتاب که با عنوان پیام کافکا نگاشته شده، صادق هدایت به تفصیل راجع ‌به فرانتس کافکا و داستان گروه محکومین صحبت کرده. این بخش از این لحاظ اهمیت زیادی داره که تا قبل از صادق هدایت و این کار، توی ایران کسی با فرانتس کافکا و آثارش آشنا نبود، اگه هم کسی کافکا رو میشناخت به واسطه آشنایی‌اش با فرهنگ اروپایی و تسلط به زبان خارجی بود. صادق هدایت کسی بود که فرانتس کافکا رو به ایران و ادبیات ایران معرفی کرد. مقدمه صادق هدایت با عنوان پیام کافکا، توضیحی ناب، از نویسنده‌ای ایرانی که قلمی شگفت‌آور داره و از هیچکدوم از دوست‌داران ادبیات توی ایران، کسی نیست که شیفته ادبیات این نویسنده نباشه، هستش که به تفصیل راجع‌به کافکا توضیح داده و شاید گزینه خوبی برای کسی باشه که با کافکا و آثارش آشنایی قبلی نداره. پس خوندن این متن، میتونه جذابیت بالایی برای علاقه‌مندان به ادبیات داشته باشه.
اما بخش دوم کتاب. داستان کوتاهِ گروه محکومین. شاهکاری رعب‌آور، وحشت‌انگیز و قابل تامل، از این نویسنده و متفکر بزرگ. کافکا توی این داستان، موقعیتی هول‌ناک خلق کرده که هر جانِ آزادی رو به وحشت می‌اندازه. یه بازرس، به دستور مقامات بالایی، به شهری خاص، شهر محکومین میره. وظیفه این بازرس اینه که دستگاهی رو مورد بازرسی قرار بده که چندین ساله ازش به عنوان دستگاه اعدام استفاده شده. دستگاهی که الان، سال‌هاست اقبال گذشته رو نداره و قانون‌گذارها به فکر انحلال این دستگاه هستن. اما قبل از اجرای حکم، تصمیم گرفتن که یه شانس دوباره به کسی که مدیریت دستگاه رو برعهده داره بدن، تا از دستگاه و نحوه عملکردش دفاع کنه.
این دستگاه، اما شیوه خاصی برای اجرای حکم داره. سرهنگی که مسئولیت تشریح این دستگاه رو برعهده داره، نحوه عملکرد این دستگاه رو برای بازرس توضیح میده. عملکردی که جز حس تعجب و وحشت، نتیجه دیگه‌ای برای بازرس نداره. اما جلوتر میره که دستگاه تفاوت بین کسی که متهمه یا قانون گذار رو نمیدونه و کاری انجام میشه که نباید.
این کتاب چندین سال پیش توسط صادق هدایت ترجمه شده بود و حالا به همت انتشارات الماس پارسیان منتشر شده.
فحشی تک زبانش بود، ولی افسر جلوی خود را گرفت؛ فقط گفت: «من اطلاع نداشته ام، تقصیر با من نیست. وانگهی من برای توضیح روشهای دادگستریمان از هرکس دیگر بیشتر صلاحیت دارم؛ زیرا من اینجا...» دستش را روی سینه به پشت جیب درونی نیم تنه خود زد: «من اینجا تمام نقشه‌های دست نویس فرمانده سابق را دارم.»
سیاح پرسید: «نقشه‌های دست نویس خود فرمانده؟ پس او همه هنرها را در خود جمع کرده بود؟ او هم سرباز بود هم دادرس، هم مهندس، هم شیمی‌دان، هم طراح؟»