کتاب «خاطرات یک آدم‌کش» نوشته کیم یونگ‌ها، نویسنده برجسته کره‌ای، رمانی جنایی و روان‌شناختی است که خواننده را به سفری در ذهن پیچیده و آشوب‌زده یک قاتل کهنه‌کار می‌برد. داستان حول محور کیم بیونگ‌سو می‌چرخد، مردی که زمانی قاتل زنجیره‌ای حرفه‌ای و بی‌رحمی بوده و با لذت و استادی، زندگی انسان‌ها را پایان داده است. حالا در هفتادسالگی، سال‌هاست که از دنیای قتل کناره‌گیری کرده، اما زندگی‌اش با سایه‌ای از گذشته و بیماری آلزایمر درهم‌آمیخته است. این فراموشی نه‌تنها خاطراتش را محو می‌کند، بلکه او را در برابر بزرگ‌ترین ترسش قرار می‌دهد: اینکه نکند هنر کشتن را از یاد برده باشد.
ماجرا از جایی اوج می‌گیرد که کیم بیونگ‌سو متوجه می‌شود دخترش، اون‌هی، که تنها نقطه روشن زندگی‌اش است، با مردی آشنا شده که به نظر می‌رسد قاتل زنجیره‌ای جدیدی در شهر است. این قاتل جوان، دختران را شکار می‌کند و کیم، با ذهن آشفته و حافظه‌ای که لحظه‌به‌لحظه از دست می‌رود، تصمیم می‌گیرد بار دیگر دست به کار شود تا دخترش را نجات دهد. اما این بار، او نه با دشمنان بیرونی، بلکه با خودش در نبرد است؛ با مغزی که نمی‌داند واقعیت چیست و توهم کدام است. داستان با فلش‌بک‌هایی به گذشته، زندگی او را به‌عنوان قاتل و همچنین رابطه‌اش با دخترش بازگو می‌کند و لایه‌لایه شخصیت او را می‌شکافد.
یکی از ایده‌های اصلی کتاب، کاوش در مرز باریک میان خیر و شر است. کیم یونگ‌ها با مهارت نشان می‌دهد که چگونه یک قاتل می‌تواند همزمان پدری دلسوز باشد و چگونه عشق و خشونت در یک قلب کنار هم جا می‌گیرند. موضوع آلزایمر نیز به‌عنوان استعاره‌ای قدرتمند عمل می‌کند؛ فراموشی نه‌تنها گذشته او را می‌بلعد، بلکه هویتش را زیر سؤال می‌برد. پایان‌بندی غافل‌گیرکننده داستان، خواننده را با پرسش‌هایی درباره حقیقت و ذهن انسان تنها می‌گذارد و این ابهام، از نقاط قوت کتاب است.
این رمان بیشتر برای بزرگسالان (25 تا 50 سال) مناسب است؛ کسانی که به داستان‌های جنایی با عمق روان‌شناختی علاقه دارند و از پیچیدگی‌های ذهنی و احساسی لذت می‌برند. البته، جوان‌ترها یا افرادی که به ادبیات تاریک و تأمل‌برانگیز گرایش ندارند، ممکن است آن را سنگین یا ناراحت‌کننده بیابند. زبان ساده اما گیرای کتاب، آن را برای خوانندگانی که دنبال تجربه‌ای متفاوت هستند، جذاب می‌کند.
از کتاب‌های مشابه می‌توان به اثرمعروف دراین زمینه «جنایت و مکافات» نوشته داستایفسکی (با تمرکز بر روان قاتل)، «سکوت بره‌ها» از توماس هریس (به‌خاطر شخصیت‌پردازی قاتلان) و «دختر گمشده» اثر گیلیان فلین (به دلیل پیچش‌های داستانی و بازی با ذهن) اشاره کرد.
مطالعه این کتاب فواید بسیاری دارد: اول، خواننده را به تأمل درباره هویت، حافظه و انتخاب‌های زندگی وامی‌دارد. دوم، با روایتی هیجان‌انگیز و غیرقابل‌پیش‌بینی، مهارت‌های تحلیلی ذهن را تقویت می‌کند. سوم، نگاهی تازه به رابطه والدین و فرزندان ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که عشق گاهی در تاریک‌ترین قلب‌ها هم ریشه می‌دواند. این اثر، تجربه‌ای است که هم سرگرم‌کننده است و هم ذهن را به چالش می‌کشد و خواننده را با پرسش‌هایی عمیق درباره انسانیت تنها می‌گذارد.