مین نوجوانی عادی است با روح یک روباه در روحش که با خانواده‌اش در سیاره غبار آلود و مردابی جینجو زندگی می‌کند مثل هر روباه دیگری می‌تواند تغییر شکل بدهد و به هر چیزی که دلش می‌خواهد در بیاید مثلاً میز غذاخوری انسان یا حیوان او می‌تواند جادو بکند حتی احساسات انسان‌ها را به بازی بگیرد و کاری کند چیزهایی را ببینند که وجود ندارد زندگی جون کسل کننده است زیرا وقتی در اتاقی مشترک و شلوغ می‌خوابی با دختر خاله و پسرخاله‌هایت که خروپف می‌کنند دستگاه‌های تقطیر را تعمیر می‌کنی جادو کردن دیگر هیجان ندارد مین دلش می‌خواهد مانند برادر بزرگش عضو ارتش فضایی شود تا بتواند هزار دنیا را ببیند به هر حال مادر مین به او اجازه نمی‌دهد که از جادو استفاده کند البته طبق افسانه‌های قومی کهن روباه‌ها قبلاً تغییر شکل می‌دادند تا انسان‌ها را گول بزنند و شکارشان کنند امکان ندارد خانواده مین دست به چنین کاری بزنند ولی به خاطر تعصبی دیرینه مجبورند ذات حقیقی‌شان را پنهان کنند یک روز یک بازرس دولتی به دیدار مادر مین می‌آید و به او خبر وحشتناکی می‌دهد جرم غیبش زده و و بدتر از آن متهم به خیانت است متهم به اینکه محل خدمتش را ترک کرده تا به جستجوی عتیقه‌های افسانه‌ای برود عتیقه‌ای که قدرت دگرگونی دنیاها را دارد اسم این عتیقه مروارید اژدها است مین مطمئن از جون هرگز حاضر نیست ارتش فضایی را ترک کند و حتماً برایش اتفاقی افتاده و به کمک احتیاج دارد تصمیم می‌گیرد از خانه فرار کند و مصمم است تا خود ستاره‌ها هم که شده دنبال جون برود