کتاب بی بی پیک، یه ماجرای پر تنش، جذاب، درگیر کننده، عمیق و قابل تامل از لودمیلا اولتسکایا، نویسنده نامدار روس و یکی از بهترین نویسنده های معاصر ادبیات روسیه هستش.
لودمیلا اولتسکایا اسم این کتاب رو با الهام از یه داستان کوتاه از الکساندر پوشکین، شاعر و داستان نویس بزرگ روس انتخاب کرده.
کتاب به ماجرای کاتیا، یه دختر جوون که حاصل تفکر جدید یه زن روس هستش می پردازه که توی یه آپارتمان به همراه مادرش که پزشک هست و مادربزرگ پیرش به اسم موئر زندگی می کنه.
کاتیا، مادرش و مادربزرگش، نماینده سه نسل از زنان تاریخ روسیه هستن؛ نسلی که انقلاب ها و جنگ های تاریخی ای رو دیدن، نسلی که قتل عام ها و تغییرات سخت و پرتنش رو دیدن، نسلی که فروپاشی روسیه کمونیستی، فروپاشی شوروی رو دیدن و نسلی که حاصل تربیت دو نسل پیشینشه و حالا در تلاشه که توی زندگی خودش هم به آزادی برسه.
موئر، نسل قدیمی این کتاب، نماینده سال های اول قرن پیشین، تمام تلاش خودش رو می کنه که توی اون خونه، کنترل همه چی رو داشته باشه. میخواد دختر و نوه اش، فقط از اون پیروی کنن و حرف، حرف موئر باشه. اما دخترش، تمام زندگیش مطیع دستورات مادرش بوده، هر چیزی که موئر می گفته، این دختر انجام میداده، کسی که سرانجام، فقدان آزادی رو حس می کنه و تصمیم می گیره که علیه نسل کنترل گرِ قبلی، قیام کنه. کاتیا هم اما از این تلاش برای کسب آزادی در مقابل نسل های قبلی، مستثنی نیست.
سیر روابط بین این سه شخصیت، سیر تحول زنان توی روسیه است. هر چقدر نسل ها جلوتر رفتن توی این سال ها، دغدغه ها و خیلی ویژگی های دیگه، اخلاقیات، خواسته ها، سرگرمی و خیلی چیزهای دیگه اون ها، دستخوش یه سری تغییرات اساسی شدن.
شکاف اخلاقی و رفتاری شخصیت ها، تفاوت ها و اختلافات اون ها، مشکلاتی که توی هر سنی ممکنه برای یه زن فقط به خاطر رفتاری که مادرش توی کودکی باهاش داشته پیش بیاد، تاثیراتی که رفتار نادرست یه مادر میتونه روی دخترش داشته باشه، چیزی که نسل به نسل ممکنه بهتر شه یا حتی بدتر. لودمیلا اولتسکایا، تلنگری به ما می زنه تا طور دیگه ای نگاه کنیم، زندگی کنیم و تلاش کنیم بهتر باشیم. هر نسل، بهتر از نسل قبل تر.
یه بخش از کتاب بی بی پیک میخونیم:
و در همان حال برای اولین ‌بار در زندگی‌اش قاطعانه با خود تصمیم گرفت نه، عزیز من. این دفعه دیگر نه. کلمه نه هنوز با صدای بلند ادا نشده بود اما این کلمه حالا دیگر وجود داشت، حالا دیگر کلمه نه مثل جوانه نحیفی سر برآورده بود. او تصمیم گرفت بدون هرگونه مقدمه ‌چینی مادرش را در برابر واقعیت نافرمانی خانوادگی قرار دهد. فقط می‌شد حدس زد وقتی این جانور پیر بفهمد بچه‌ها رفته‌اند چه توفانی به راه خواهد انداخت.