رمان رستاخیز آخرین شاهکار لئو تالستوییه که با توجه به زندگی شخصی خودش نوشته شده و تموم سعی خودش رو کرده تا عذاب وجدانی رو که توی زندگی واقعی خودش داشته رو تموم قد توی این کتاب نشون بده و تا حدی زخم روحی خودش رو درمون کنه و به آرامش برسه. ماجرای رمان رستاخیز درباره پسری اشراف زاده به اسم دیمیتری نخلیودوفه که شخصیتی آروم، مهربون، سرزنده و پاک و بی آلایش داره. دیمیتری توی دوران جوونیش مهمون خونه بزرگ و اشرافی یکی از عمه هاش میشه و توی همین دوره دلبسته یکی از خدمتکارهای خونه به اسم کاتیوشا میشه. دیمیتری بعد از مدتی مجبور میشه که خونه عمه هاش رو ترک کنه، اما بعد از مدتی با تغییرات روحی زیاد و در حالی که به شخصیتی هوس باز تبدیل شده برمیگرده و به محض دیدن کاتیوشا، دوباره به یاد دوران قدیم میفته و با اینکه باید قرار بوده فقط یه شب اونجا بمونه، اقامت خودشو طولانی تر میکنه و با علم به اینکه با توجه به رابطه طبقاتی اون موقع روسیه و ترسی که از عمه هاش داره نمیتونه با کاتیوشا ازدواج کنه، اما با اون همخواب میشه و بعد هم اونو ترک میکنه. این تجربه زندگی کاتیوشا رو به نحو برگشت ناپذیری تغییر میده. سال ها بعد، دیمیتری که الان مردی جا افتاده تر و با تجربه تر شده و شغلی در دستگاه قضایی داره، متوجه میشه که کاتیوشا به جرم دزدی و قتل به زندون افتاده و منتظر محاکمشه و اون موقع متوجه میشه که رفتار احمقانه و از سر هوس بازی دوران جوونیش چطوری زندگی کاتیوشا، این دختر جوون و ساده رو که زمانی دوستش داشته رو نابود کرده و حالا در اوج ناامیدی و عذاب وجدان سعی میکنه که اشتباه گذشته خودش رو جبران کنه و هر کاری که از دستش برمیاد انجام میده تا زندگی کاتیوشا رو نجات بده به رستاخیزی روحی برسه. طنین وجدان اخلاقی تالستوی بیش از همه ی رمان هاش توی این کاره که خودش رو نشون میده.